اولین ها
سه شنبه 91/6/14 بود که عروسی دخترعمه من بود. تو 43 روزه بودی که به این عروسی رفتیم. ی دست لباس خوشگل که باباجون از بندرعباس بعد از آخرین ماموریتش خریده بود رو تنت کردم. خیلی نازناز شدی جیگرتوووووووووو. تو سالن از اول تا آخر عروسی خواب بودی. می دونستی که مامانت نیاز به این شادی داشت . فرداش هم برای اولین بار بود که خانه مادرپدرت رفتی و حدود 4 روزی آنجا بودی .انقدر که مهمونی رو دوست داری حتی از ی نوبت گریه شدید خبری نبود و خوب ظاهرسازی کردی چون مادرطاهره همش میگفت چقدر آرومه و گریه نمیکنه!ولی از طرفی خوابت فوق العاده کم شده بود مامان جون اینا هم 4 روزی رفته بودند کیش که همزمان با برگشتن ما ا...
نویسنده :
مامان سحر
23:50